مقدمه:
شش سیگما به معنی بهبود در کیفیت بهمراه کاهش هزینهها، بالابردن رغبت مشتری و دستیابی به بهترین نتیجههاست . شش سیگما امکان آشنائی مدیران و مهندسین صنعت با بسیاری از ابزارها و تکنیکهای کارآ در سازمان را فراهم میآورد و افراد با بکارگیری آن با تکنیکهای مختلف آشنا شده ، آنها را درک کرده و با وجوه اختلاف و اشتراک آنها آشنا میشوند. ششسیگما گزاره جدید مدیریت با هدف ارتقای سودآوری، افزایش سهم بازار و کاهش هزینه، از طریق حل مشکلات و کاهش تغییرپذیری در فرآیندهای عملیاتی و کسب و کار سازمان است. هرچه به شش سیگما نزدیکتر شویم ، نیاز به آزمون و بازرسی کاهش مییابد، هزینهها کاهش مییابند، چرخه تولید کوتاهتر میشود و رضایت مشتری بهتر تامین می شود. در حقیقت ششسیگما مجموعه وسیعی از فعالیتهای کاری و حرفهای است که این فعالیت ها عناصر اصلی رشد و موفقیت هستند و مشخص شده است که ششسیگما چیزی فراتر از کاربرد آمار است. دستاوردهای ششسیگما در سازمانهای خدماتی و فعالیتهای غیرتولیدی نیز چشمگیر و حائز اهمیت است.
تاریخچه شش سیگما:
مقوله ضایعات صفر بر این رویکرد تأکید دارد که همه خطاها قابل پیشگیری هستند. در حقیقت این مفهوم همان چیزی است که فیلیپ حدود سه دهه پیش مطرح کرد . به طور کلی ایده شش سیگما ریشه در دهه 1950 و در مدیریت کیفیت فراگیر دارد که بعلت تحولات ناشی از دهه های 70 تا 90 این مفهوم پا به عرصه وجود نهاد که این مفهوم به نام بیل اسمیت در شرکت موتورولا در سال 1980 ثبت شده که وی در مقاله ای شش سیگما را چنین معرفی کرد : « روشی است برای اندازه گیری احتمال که سازمان را قادر می سازد تا محصول با خدمتی یا ضایعات صفر تولید کند. »(حیدری تفرشی، 1391).
تعریف شش سیگما:
دمینگ شش سیگما را واژه ای در برگیرنده مفهوم مستمر فرایندهای روزمره می داند .آنچه به عنوان بهبود مستمر مطرح هست چیزی جز به کارگیری و استقرار تکنیک های حل مساله جهت به کارگیری بهبودها و سپس استفاده از نمودارهای رفتار فرایند به منظورکنترل آنچه حاصل شده است، نیست .(حیدری تفرشی ، 1391 به نقل از صالحی پور 1388).
اهداف شش سیگما:
Ø افزایش سهم بازار
Ø کاهش استراتژیک هزینه ها
Ø رشد سود نهایی
Ø بهبود رضایت مندی مشتریان
Ø کاهش زمان چرخه تولید
Ø کاهش عیب ها
Ø افزایش بهره وری
Ø افزایش فرآیند و قابلیت اطمینان محصول (ناجی ، 1378)
چرخه شش سیگما:
چرخه DMAIC متدولوژی نتیجه گرایی می باشد که پروژه های شش سیگما برمبنای آن انجام میگیرند . بعبارتی ساده تر چرخه DMAIC روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل و پیشبرد این دست از پروژه ها می باشد. DMAIC مخفف کلمات Define (تعریف) ، Measure (اندازه گیری) ،Analyze (تحلیل) ، Improve (بهبود) ، Control (کنترل) می باشد) اسمیت ،2002).
فاز تعریف Define :
در این فاز هدف و محدوده پروژه تعریف شده و اطلاعات موجود مربوط به فرایند و مشتری جمع آوری می شود . خروجی این فاز شامل موارد زیر می باشد :
1. تعریف واضحی از بهبود های برنامه ریزی شده (مورد تجاری و منشور تیم).
2. نقشه و طرح فرایند.
3. لیستی از مواردی که برای مشتری مهم است.
تعریف منسجم به دست آمده در این فاز ، در فاز بعدی تکمیل می گردد .
فاز اندازه گیری Measure:
هدف فاز اندازه گیری این است که با جمع آوری اطلاعات در مورد شرایط فعلی بر روی فعالیتهای بهبود متمرکز شویم . خروجی های فاز اندازه گیری عبارتند از :
-
داده های پایه در مورد عملکرد فعلی فرایند.
-
داده هایی که دقیقاً موقعیت یا میزان وقوع مشکل را مشخص می کند.
-
تعریف دقیق تری از مسئله یا مشکل.
فاز تحلیل Analyse:
هدف فاز تحلیل شناسایی علل ریشه ای مشکل و تایید این علل با استفاده از داده هاست . خروجی این فاز یک تئوری است که آزمایش و تایید شده است . علل بررسی شده در این فاز پایه ای برای راه حلها در فاز بعدی است.
فاز بهبود Improve:هدف این فاز، آزمایش و پیاده سازی راه حلهای مرتبط با علل ریشه ای است . خروجی این فاز فعالیتهای تست شده و برنامه ریزی شده ای است که بایستی اثر علل ریشه ای شناسایی شده را کاهش داده یا حذف کنند . علاوه بر این، در این فاز برنامه ای بدست می آید که مشخص می کند ، نتایج فاز بعدی چگونه ارزیابی می شوند.
فاز کنترلControl :
هدف فاز کنترل ، ارزیابی برنامه و راه حل ها و حفظ دستاوردها بااستفاده از استاندارد سازی فرایند و نیز مشخص کردن خطوط کلی بهبود های در دست اجرا از جمله فرصتهایی است که برای بکارگیری مجدد فعالیتهای بهبود وجود دارد ، می باشد . خروجی های این فاز عبارتند از:
-
تحلیل قبل و بعد
-
سیستم نظارت
-
مستندات کامل ، نتایج ،آموخته ها و پیشنهادات
الگوریتم هفت مرحله ای اجرای شش سیگما در سازمان:
-
تشکیل یک تیم رهبری متعهد
-
آموزش
-
اولویت بندی اجرا در بخش های سازمان
-
ممیزی کیفیت
-
تقویت زیر ساخت ها
-
روز شش سیگما در هر ماه
-
ارزیابی عملکرد شش سیگما در سازمان از نگاه مشتری (اسمیت ،2002،ص44).
ساختار حرفه ای شش سیگما:
Ø executives (مدیران ارشد): مدیر یا مدیران ارشدی که نیروی رویکرد به شش سیگما را در سازمان جاری میکنند و نسبت به اجرای آن متعهد و پاسخگو هستند.
Ø chapohns (قهرمانان): افرادی که وظیفه تهییج و معرفی فلسفی و فرهنگی شش سیگما را بهعهده دارند و راهبران فکری و روحی ایجاد و بسط این روششناسی هستند.
Ø master black belts (مدیران کمربند مشکیها): افرادی که پروژههای جامع شش سیگما را مدیریت و هدایت میکنند.
Ø black belts (کمربند های مشکی): افرادی که مدیریت اجرای پروژههای شش سیگما را به عهده داشته و برنامههای آموزشی معرفی رویکرد و ابزارهای آن را تدوین و اجرا میکنند.
Ø green belts (کمربندهای سبز): افرادی که هدایت اجزأ پروژههای شش سیگما و استفاده از ابزارهای اصلی بهبود به عهده آنهاست.
Ø team members (تیم اجرایی): افرادی که برنامههای مشخص تعریف شده بهبود را به صورت عملیاتی اجرا یا نظارت بر اجرا میکنند.
تقسیمبندی فوق یک ایده و الگوی کلی است که نشان میدهد شش گروه مشخص از افراد (1 تا 6) در یک طیف پیوسته جنبههای مختلف شش سیگما را مورد توجه قرار میدهند. http://www.sharemation.com/mona
نتیجه گیری:
اجرای شش سیگما یک تحول اساسی در راهبردهای مدیریت است چرا که ارزشها و فرهنگ سازمان را در همان بدو امر دگرگون می سازد همچنین در تشکیلات سازمان و ساختارهای زیربنایی آن نیز تغییرات اساسی پدید می آور معمولاً هنگامی بروز تحولات مهم کارکنان هر سازمان ساز آنچه ممکن است پیش بیاید هراسانند و لزوم اجرای تغییرات را زیرسؤال می برند.در این رویکرد هیچ اشتباهی جایز دانسته نمی شودو کارکنان یاد می گیرند اشتباهات خود را پنهان کنند اما شش سیگما محیطی آزاد و امن پدید می آوردکه در آن عیوب و اشتباهات بوجود آمده کاملا مشهود است و به آنها به چشم فرصتهایی برای بهبود نگاه می شود .